شکوایه

وارد اتاق که می شوم سنگینی نگاهش را حس می کنم.

    مانند یک بچه ی تخس گوشه ی کمد کز کرده و با آن چشم باباقوری اش که اغلب با چشم بند بسته است به جهتی که من هستم خیره شده. برای فرار از عذاب وجدان در کمد را می بندم اما طولی نمی کشد که دوباره در را باز می کنم و آرام بغلش می کنم. 

چه کنم ناموسم است.

   در آغوشم با دلخوری می پرسد کجا رفت آن همه شور و شوق؟ چرا مدت هاست او را در تاریکی کمد به حال خود رها کرده ام؟ مگر نمیدانم که فلسفه وجود او و اجدادش استفاده از نور(چه کم یا چه زیاد) برای ثبت لحظات بوده؟

چرا...چرا...چرا

   از خودم می پرسم مگر آخرین بار شاتر اسپیدش را روی چند تنظیم کرده ام که اینطوری سوال باران می کند مرا؟

سعی می کنم برایش توضیح بدهم که مشکل من تو نیستی و خودم هستم.

که من لیاقت یک دهم آپشن های تو را هم ندارم.

   که مدتی است سندرم self-loathing به سراغم آمده و از هر شاتی که می گیرم متنفر هستم و خدا را شکر نگاتیو ها را در اختیار ندارم وگرنه مدت ها پیش آن ها را ریز ریز می کردم. حتی همان عکس هایی را که زمانی مانند بچه هایم بودند. پاره ی تنم بودند.

   بدون گفتن هیچکدام از این ها ناموس را به جای همیشگی اش بر می گردانم. به خودم می گویم که اشکالی ندارد، فردا امتحان می کنم. اصلا مگر عکاسی از گل و گیاه چه عیبی دارد؟ چه بسا تجربه تکراری دیگران، تجربه جدیدی برای من باشد! اما خودم هم ته دلم میدانم که این فلسفه را خریدار نیستم.

 

 


Adorable Mistakes

-چرا اینقدر ازش بدت میاد؟ 

-چون خیلی OKهست.

-OKهست؟! به نظر آدم بی آزاری می رسید!

- بس که بی آزار بود آزار می رسوند...

 

   چند هفته پیش گفت و گوی بالا رو در تلگرام با یکی دوستانم داشتم. شاید بدیهی ترین علت حرف هاش حسادت دخترانه باشه. اما تا حدودی من رو به یاد این بخش از رمان شرلی اثر شارلوت برونته میندازه.

...تپه ی طبیعی و ناهموار، با پستی و بلندی های خزه بسته، آدم را به صعود می خواند، و چه خوش است رسیدن به بالای آن. 

شرلی-نشر نی-صفحت٦٦٨

   هیچگاه از هیچکس به خاطر اشتباهاتش تمجید نمی کنیم. اما علی رغم تلاش مداوم برای "بهتر"بودن و یا در کیس های کمال گرا "بهترین" بودن، گویی باز هم اطرافیانمون رو بخاطر عیب های ریز و درشتشون دوست میداریم. 


گربه رو دم حجله می کشم!

   اجازه بدید همین ابتدای کار به دور از هرگونه روده درازی و تکلف و کلا هر چیزی که حکم دست انداز رو داره برای جت ریدر(jet reader) های امروزی، همینجا اعلام کنم که این وبلاگ یک کت بلاگ (catblog) هست.

سوالی که شاید مطرح بشه اینه که وبلاگ گربه اصلا به چه معنا هست؟ حدودا دو سال پیش بود که یک پزشک در یکی از مجموعه پست هاش درباره ی وبلاگ نویسی به معرفی ۳ دسته کلی وبلاگ ها پرداخت:

 

      این وبلاگ‌ها توسط بلاگر و فقط برای خود او نوشته می‌شوند! یک وبلاگ گربه‌ای درباره گربه شما، مشکلات دوست‌یابی، رییس‌تان یا هر چیزی است که می‌توانید در یک دفترچه خاطرات عمومی بنویسید. غالب صاحبان وبلاگ‌های گربه‌ای نیازی ندارند یا نمی‌خواهند غریبه‌ای نوشته‌های آن‌ها را بخواند.

اگر شما یک وبلاگ گربه‌ای دارید، باید این واقعیت را بپذیرید و چندان به دنبال ترافیک و بازدیدکننده نگردید. 

و اما کت بلاگ به سبک ال استریت:

  • ورود تمامی بازدید کنندگان، رهگذران، مسافران  و... مایه مسرت من هست. نظرات هم باعث خرسندی. اما هیچ کس ملزم به نظر گذاشتن نیست و من با هر تعداد خواننده ای هم که داشته باشم (هرچند محدود) به هدف خودم رسیدم. امکان داره به نظر برسه که جمله اخیر به طور غیر مستقیم در تضاد با جمله ی نخست این بند هست اما بلعکس در راستای اینه که با هر کس در شان یک موجود زنده رفتار بشه و نه صرفا یک ربات.
  • بخش پیوند ها مربوط به بلاگ هایی هست که بهشون علاقه دارم و برخلاف شبکه های اجتماعی دنبال کردن یک وبلاگ برای نمک گیر کردن بلاگر محترم نیست :) 

 

Designed By Erfan Powered by Bayan